سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























کوچ سرخ

زندگی برای ما یعنی

   به گاه خنده گریستن،

       وبه گاه گریه اشک نهفتن،

               ما هیچگاه آیینه احساس خویش نبودیم.


نوشته شده در دوشنبه 90/4/13ساعت 12:15 عصر توسط فاطمه موسی نظرات ( ) |

کس نمی داند چه شد سوی حرا امشب

یا چه می گوید محمد با خدا امشب

یا که جبریل از کدامین عشق نازل شد

وز چه دنیایی محمد شد جدا امشب

ماه شاهد بود از غاری که ساکت بود

در دل ایمان رسید اوج صدا امشب

صخره های غار می گویند ما دیدیم

اوج عشق و عاشقی را با خدا امشب

ای پرستو های عاشق در حریم دوست

گوییا که می وزد باد صبا امشب

آی غار شب گرفته باز گو ما را

از طنین نغمه های یا خدا امشب

غار می گوید که او بود و فراموشی

غرقه در نام خوش آهنگ خدا امشب

لیک ناگه کوه لرزید و به گوش آمد

بانگ اقرا یا محمد در فضا امشب

سخت می لرزید من خواندن نمی دانم

بوی رحمت می وزید اندر هوا امشب

بانگ آمد هر چه می گویم بگو وآنگه

با هراسی خواند آیات خدا امشب

تا ابد حک شد درونم وحی اول، لیک

نشنود جز گوش جان از این نوا امشب

صبح خواهد شد و او در شهر خواهد رفت

 با چراغی بر گرفته از هدی امشب


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/9ساعت 12:8 صبح توسط فاطمه موسی نظرات ( ) |

سرت را پایین انداخته ای

راه می روی

با مشعلی در دست.

دو را در دو ضرب می کنی

طوری که به

              چهار و

                     چهل و

                            چهار صد برسی.

نور تمام می شود

می ایستی

با گامی معلق.

مستی حساب و کتاب از سرت می پرد.

سر بالا می گیری

ملتمسانه پی نوری می گردی

         رعدی پیش پایت را روشن می کند

                                  تا پرتگاه تنها یک گام فاصله داری.

 

 

پ .ن :

 آنان کسانی هستند که (هدایت) را به (گمراهی) فروختهاند، و (این) تجارت آنها سودی نداده، و هدایت نیافتهاند.آنان همانند کسی هستند که آتشی افروخته (تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند)، ولی هنگامی که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانی میفرستد و) آن را خاموش میکند، و در تاریکیهای وحشتناکی که چشم کار نمیکند، آنها را رها میسازد.

                                                                                                       سوره بقره آیات 16 و17
             


نوشته شده در دوشنبه 90/4/6ساعت 12:51 صبح توسط فاطمه موسی نظرات ( ) |

 

بی تو آوای کویری پای تا سر فانیم

با تو اما یک شب تا صبحدم بارانیم

 

سخت می آید به دستم لحظه های ناب تو

اهل سختی نیستم من، بنده آسانیم

 

بارها تا منزلت با اهل باران آمدم

لیک می آمد به گوشم نغمه شیطانیم

 

تو کجا اینها کجا با اهل بارانت چه کار

گوش می دادم به این آوازه از نادانیم

 

حال تنها آمدم تنهای تنها تشنه لب

حال صحرا قبل باران دارم و طوفانیم

 

جان جنگل های خرم گون مرا رعدی فرست

ره به ویرانی ندارم فکر آبادانیم


نوشته شده در پنج شنبه 90/3/26ساعت 12:45 صبح توسط فاطمه موسی نظرات ( ) |

با کلید صمدی ، قفل سخن بادا باز
برسد دست امام شهدا ، محرم راز
از سوی نسل سوم ، شصتی و پنجاهی ها
چشم امید شما ، بچه دبستانی ها
سالها پیش به ما درس حسینی دادی
روح آزادگی و غیرت دینی دادی
از دل آتش سینا ، قبسی آوردی
بر دل مرده ، مسیحا نفسی آوردی
سخنت ، بر شب عصیان ، فلق ایمان زد
دم حق بر تن این پیکره بی جان زد
تا عصایت سوی وجدان خلایق چرخید
قبطیان را یم آگاهی مردم بلعید
دشمنان از سخنت ، آتشی از خشم شدند
مثل ماری که به تن دیده دوصد زخم، شدند
گوش بر زنگ ، بدنبال رهی ، روزنه ای
مثل قطاع طرق  در پس هر گردنه ای
گفته بودند: "که این راه به بن بست رسید
نوبت این بچه های دهه شصت رسید"
گفته بودند: "جماعت! گه بهروزی ماست
این بزنگاه ، همان فرصت پیروزی ماست"
گفته بودند: "که اینها همگی خاموشند
همه از بارقه و جاذبمان مدهوشند
سخت در بند فریبایی دنیا شده اند
بمب بودند ولی یکسره خنثی شده اند"
گفته بودند: "که اینها همه کودک بودند
غرقه در بازی ماشین و عروسک بودند
 بعد سی سال خمینی ز کجا بشناسند
طفلکان غیرت دینی ز کجا بشناسند
رخت مخمل، به تن آهنی دشنه کنیم
به دو صد زور و ریا ،توطئه و فتنه کنیم
زر فرعون بگیریم ، و گوساله کنیم
ختم با مهر خود این نهضت سی ساله کنیم"
غافل از این که به ما درس پدر ارث رسید
نفرت از حیله گوساله زر ارث رسید
با بصیرت کمر توطئه را خم کردیم
خوابشان را همه آشفته و در هم کردیم
***
گرچه آن روز که بودی همه کودک بودیم
غرقه در بازی ماشین و عروسک بودیم
آنچه در آینه بازی ما پیدا بود
جنگ و مجروح و شهید و سخن آقا بود
پدران گرر ز شب ظلم و ستم کوچیدند
و ز صد ره، ره این این مزرعه را بگزیدند
ما از اول به همین مزرع نو ریشه زدیم
تحت فرمان شما بیرق اندیشه زدیم
چشم  خود را به طلوع سحری وا کردیم
ره این قافله از کودکی امضا کردیم
نگذاریم شب دهکده ، تکرار شود
عهد ما با تو، به دست کسی انکار شود
سامری دست سیه را به تن خاک کند
اثر راه تو از پیش نظر، پاک کند
نگذاریم جهان توطئه چینی بکند
زنده باشیم و علی خانه نشینی بکند
پدران را ، تو اگر سید و مولا بودی
از همان کودکی آقا پدرما بودی
پدرا از تو به سر، شور حسینی داریم
و به دل ، گوهر لبیک خمینی داریم
ما به تکبیر تو آقا همه قامت بستیم
و مکبر همه تا روز قیامت  هستیم
ننگ بر ما اگر از ترس، سری خم کردیم
مرگ بر ما اگر از راه ولی بر گردیم
تا نفس در قفس سینه و خون در رگ ماست
جانشین خلفت ، خامنه ای رهبر ماست
تا ابد،گوش به فرمان توایم، خامنه ای
جان به کف ، بر سر پیمان توایم، خامنه ای


نوشته شده در سه شنبه 90/3/17ساعت 12:53 عصر توسط فاطمه موسی نظرات ( ) |

چند رباعی تقدیم به حضرت زهرا

ولادت حضرت زهرا

تسبیحات زهرا

تسبیح تو در دست زمان می چرخد

عشقت به خدا به هر زبان می چرخد

ای بنده پاک  گاه  تعقیب نماز

با سبک تو واژه در دهان می چرخد

 

سوره کوثر

احمد به تو ما چشمه کوثر دادیم                  

فرمان بخوان نماز و انحر دادیم

هر کس که تو را ناقص و ابتر خواند

امروز لقب ناقص و ابتر دادیم

 

ای کاش

از نسل تو بر درخت دین رسته ثمر

با آمدنت جهان شده جور دگر

ای کاش فقط کمی شبیهت بشویم

ای پاک تر از سپیده وقت سحر

 

تو فاطمه ای

تفسیر عفاف و معنی عاطفه ای

بر جمله زنان تو رهبر قافله ای

از کوردو دیده چهره را پوشاندی

در مدح تو بس همین که تو فاطمه ای

 


نوشته شده در سه شنبه 90/3/3ساعت 12:44 عصر توسط فاطمه موسی نظرات ( ) |

خدا حافط فلم خشکیده حرفی بهر گفتن نیست

زبانی گر به گفتن وا شود گوش شنیدن نیست

 

وگر تنگ آمد این هنگامه بر دل های زندانی

میان این همه زنجیر امید رهیدن نیست

 

ز زخم سوزنی کند و کجور این قوم می نالند

برای زخم خنجرها مجال آخ گفتن نیست

 

زمانی که زمین آوردگاه کفر و کین باشد

دل آشفته ما را خیال آرمیدن نیست

 

هلا ای همدلان در خواب خرگوشی چه می جویید

که این طوفان بی خورشید گاه خواب دیدن نیست


نوشته شده در چهارشنبه 90/2/21ساعت 4:32 عصر توسط فاطمه موسی نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5      >

Design By : Pichak