کوچ سرخ
دلم گرفته شبیه غروب زخمی پاییز از این دقایق برفی سکوت وهم برانگیز درخت بی بر و بار از نهیب باد هراسان و شاخه های ترش می خورد به پنجره یکریز به قاب پنجره ام آه رود یخ زده پیداست که خفته در دل دشت سپید دلهره آمیز چه آمده است به روز تو ای همیشه خروشان که بسته ای به زمین دل به این دیار غم انگیز تویی شکار زمستان که خفته ای به دل برف و صف کشیده به دورت کلاغ و زاغ و شب آویز بهار آمدم اینجا بنفشه بود و پرستو تو می دویدی و دشتی از اشتیاق تو لبریز چگونه من بپذیرم شبیه سنگ شدن را از آن عبور مکرر از آن خروش دل انگیز دوباره آمده بودم که از تو شور بگیرم کجاست جوش و خروشت غرور یخ زده برخیز بهار کاش بیاید تو جان تازه بگیری و زین توهم برفی به خود بیایی و من نیز
Design By : Pichak |