کوچ سرخ
«بسمه تعالی به طمع اینکه جزو دوستان رهبری باشیم : رندانه آخر ربودی جامی زخمخانه دل زخم تو چون جام مجنون در دست لیلی، چه زیباست تا چون سیاوش درآیی از آتش فتنه بیرون مرغان بی پر رها و بالت کبوتر به زنجیر این شهر شهری شلوغ است درگیر سرنا و بوق است حالا تو پر می زنی با بال و پر ی تکه تکه تابوت زخمی قدیمی بر دوش مردم سوار است اشعار دیگر دوستان را می توانید در آدرس زیر ببینید: matroohe.blogfa.com زندگی برای ما یعنی به گاه خنده گریستن، وبه گاه گریه اشک نهفتن، ما هیچگاه آیینه احساس خویش نبودیم. کس نمی داند چه شد سوی حرا امشب یا چه می گوید محمد با خدا امشب یا که جبریل از کدامین عشق نازل شد وز چه دنیایی محمد شد جدا امشب ماه شاهد بود از غاری که ساکت بود در دل ایمان رسید اوج صدا امشب صخره های غار می گویند ما دیدیم اوج عشق و عاشقی را با خدا امشب ای پرستو های عاشق در حریم دوست گوییا که می وزد باد صبا امشب آی غار شب گرفته باز گو ما را از طنین نغمه های یا خدا امشب غار می گوید که او بود و فراموشی غرقه در نام خوش آهنگ خدا امشب لیک ناگه کوه لرزید و به گوش آمد بانگ اقرا یا محمد در فضا امشب سخت می لرزید من خواندن نمی دانم بوی رحمت می وزید اندر هوا امشب بانگ آمد هر چه می گویم بگو وآنگه با هراسی خواند آیات خدا امشب تا ابد حک شد درونم وحی اول، لیک نشنود جز گوش جان از این نوا امشب صبح خواهد شد و او در شهر خواهد رفت با چراغی بر گرفته از هدی امشب سرت را پایین انداخته ای راه می روی با مشعلی در دست. دو را در دو ضرب می کنی طوری که به چهار و چهل و چهار صد برسی. نور تمام می شود می ایستی با گامی معلق. مستی حساب و کتاب از سرت می پرد. سر بالا می گیری ملتمسانه پی نوری می گردی رعدی پیش پایت را روشن می کند تا پرتگاه تنها یک گام فاصله داری.
پ .ن : آنان کسانی هستند که (هدایت) را به (گمراهی) فروختهاند، و (این) تجارت آنها سودی نداده، و هدایت نیافتهاند.آنان همانند کسی هستند که آتشی افروخته (تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند)، ولی هنگامی که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانی میفرستد و) آن را خاموش میکند، و در تاریکیهای وحشتناکی که چشم کار نمیکند، آنها را رها میسازد. سوره بقره آیات 16 و17
بفرمائید اگر دوستان مایلاند، این مطلع را بسازند
خطاب به جانبازِ شهید:
رندانه آخر ربودی جامی ز خمخانهی دل
خونین چو برگ شقایق، رنگین چو افسانهی دل»
خونین چو برگ شقایق رنگین چو افسانه دل
بشکسته و برگزیده مقبول جانانه دل
جام بلا سر کشیدی در بزم شاهانه دل
انان پی مشتی ارزن تو در پی دانه دل
در گوش مردم دروغ است اسرار مستانه دل
بیزار از این شهر خاکی مجذوب کاشانه دل
ای صید دیرینه بشتاب صیاد در انتظار است
Design By : Pichak |