کوچ سرخ
خاکستری سکون مجسم پیاده رو خورده به پای عالم و آدم پیاده رو چیزی نشد نثار تو غیر از زباله ها از عابران درهم و برهم پیاده رو یخ بسته ای به بهمن و تب کرده ای به تیر برنامه تو بوده منظم پیاده رو زخمی زدی به زانوی افتاده کودکی آهش تو را گرفت همان دم پیاده رو زخمی شوی برای تو آماده می کنند از قیر داغ دارو و مرهم پیاده رو از پشت شیشه می زند این طعنه کفش نو روزی لگد زنم به تو من هم پیاده رو جز رفتگر نرفته کسی از نگاه تو گرد و غبار این غم مبهم پیاده رو از برگ خشک داده تو را بخشش درخت فرشی که خرد گشته به پایم پیاده رو باران گرفته فرصت خوبی است رود شو بیرون بزن ز شهر جهنم پیاده رو
نوشته شده در جمعه 91/4/30ساعت
11:31 صبح توسط فاطمه موسی نظرات ( ) |
Design By : Pichak |