شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ حاج آقا دولابي و تمثيل زيباي ظهور
کوچ سرخ
پدري چهار تا بچه را گذاشت توي اتاق و گفت اين‌جا را مرتب کنيد تا من برگردم، خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه مي‌کرد مي‌ديد کي چه کار مي‌کند، مي‌نوشت توي يک کاغذي که بعد حساب و کتاب کند.
کوچ سرخ
يکي از بچه‌ها که گيج بود، حرف پدر يادش رفت. سرش گرم شد به بازي. يادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنيد. يکي از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ريختن و داد و فرياد که من نمي‌گذارم کسي اين‌جا را مرتب کند.
کوچ سرخ
يکي که خنگ بود، ترسيد. نشست وسط و شروع کرد گريه و جيغ و داد که آقا بيا، بيا ببين اين نمي‌گذارد، مرتب کنيم. اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را ديد از پشت پرده. تند و تند مرتب مي‌کرد همه‌جا را. مي‌دانست آقاش دارد توي کاغذ مي‌نويسد.
کوچ سرخ
هي نگاه مي‌کرد سمت پرده و مي‌خنديد. دلش هم تنگ نمي‌شد. مي‌دانست که آقاش همين جاست.توي دلش هم گاهي مي‌گفت اگر يک دقيقه ديرتر بيايد باز من کارهاي بهتر مي‌کنم. آن بچه شرور همه جا را هي مي‌ريخت به هم، هي مي‌ديد اين خوشحال است، ناراحت نمي‌شود. وقتي همه جا را ريخت به هم، آن وقت آقا آمد. ما که خنگ بوديم، گريه و زاري کرده بوديم، چيزي گيرمان نيامد. او که زرنگ بود و خنديده بود، کلي چيز گيرش آمد.
کوچ سرخ
زرنگ باش. خنگ نباش. گيج نباش. شرور که نيستي الحمدلله. گيج و خنگ هم نباش. نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببين و کار خوب کن خانه را مرتب کن، تا آقا بيايد
کوچ سرخ
رتبه 0
0 برگزیده
92 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
کوچ سرخ عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top